۱۷ آذر، ۱۳۸۹

جشن فراغت یا خد احافظی با دانشگاه

نوشته زیر مطلبی است تحت عنوان "جشن فراغت یا خد احافظی با دانشگاه" که محمد باقر اندیشمند، فارغ التحصیل 1389 دانشکده زراعت دانشگاه بامیان، برای صبح بامیان فرستاده است و دوستان می توانند آن را مطالعه و دیدگاه این دوست را، که در روز مراسم فراغت نیز همین نوشته را با کمی تفصیل خواند و مورد استقبال حاضران قرار گرفتند،دریافت نمایند.

جشن فراغت یا خد احافظی با دانشگاه

پدران عقده به دل رفت که شاید به شتاب
نسل آینده ما عقده گشا برخیزند

مدد ای همت توفیق که این قافله هم
همچو طفلان نو آموز به پا برخیزند

روزهای اخیر بودنم در دانشگاه، جایی که مدت چهار سال باآن انس گرفته ام و مانوس شده ام، است.وقتی فکر می کنم که چند روزی دیگر لذت بودن در دانشگاه و افتخار یک دانشجو بودن را از دست می دهم برایم مشکل است. این روزها دانشگاه زیباتر از گذشته به نظر می آید ونیز به یاد روزهای گذشته، صحبت های استادان، نشاط شوخی بادوستان و روزهای سخت دانشجوئی که توام است با..... می افتم اما شیرنی خاطراتش نسبت به تلخی هایش بیشتر است که تلخی اش هم بس شیرین است. جشن فراغت دانشجویان، که به همکاری اداره دانشگاه دایر گردیده بود، برایم قبل از اینکه عیش و شادی را بدهد درد و غم را هدیه کرد، چون جشن فراغت یعنی روز خدا حافظی با دانشگاه، نداشتن شانس (چانس) حضور و صحبت بااستادان و جدائی از دوستان است و نیز دانشجویانی را در این روز، دیدم که با پول قرض به دوستانش گل تقدیم می نمود که این اوج صمیمیت است و مادران پیری را دیدم که بادستهای لرزانش به گردن فرزندش گل می انداختند واشک می ریختند، که دیدن این منظره ها برایم غربت و غرور، تلخی و شیرینی و زیبائی وتلخکامی را توام خلق می نمود و به چشم خود می دیدم که قضیه منطقی که برایم به تکرار گفته شده بود که جمع ضدین در آن واحد محال است، نقض می گردید و یکی از اسطوره های مفاهیم علمی در دانشگاه بامیان بدست یک مادر پیر وسالخورده و در قلب یک دانشجوی جوان، شکسته می شد. از این چیز هاهم که بگذریم و کمی عمیق تر شویم، دانشگاه برای من و هم تبارانم موضوعیت واهمیت بیشتر دارند؛ چون وابسته به کسانی هستم که در مدت بیش از چند قرن از آن محروم بوده اند و فقط مشاهده می کردند که دیگران چگونه در دانشگاه در س می خوانند و چگونه از آن فارغ می شوند. اگر در مقطع زمان های کوتاه کسانی از این تبار، دارالمعلمین را خوانده است بی تردید مشکلات زیادی را تحمل نموده اند و طعن و توهینها را شنیده و دیده اند، بنا براین ما کسانی هستیم که در تاریخ این سرزمین از بروز استعدادهای مان جلوگری شده و چه مغزهای متفکر و نوابغ مان دفن گردیده است؛ گرچند این روند تا اکنون هم بگونه ای جریان دارند وپس لرزه های استبداد واستعداد کشی هردم مارا به وحشت از تکرارش می اندازند اما خوشبختانه استعداد سرشار فرزندان این جامعه در این چند سال طلسم تفکر سلطه را شکستانده و بنا بر این مشکلا ت دوران دانشگاه برایم به داروی می ماند که ظاهرا طعم تلخ دارند ولی به منظور بهبود درد 300 ساله ام چشیدنش ضروری است. روی این ملحوظ باید تلاش کنیم و به هر قیمتی که شده باید درس بخوانیم تا انانکه هیچگاه نتوانسته اند دیگران را در کنار خویش بعنوان شهروند حق برابر قبول نمایند، نیاز مند به مغز، تخصص، علم و دانش ما بشوند و از این طریق خود را بر صاحب اندیشه های تفاخر، برتری جویی و خود کامگی بقبولانیم و این یگانه راهی است که باید پیمود.

۳۰ شهریور، ۱۳۸۹

اعتراضات انتخاباتی در بامیان

با توجه به آنچه رسانه های بزرگ خبری مثل رادیو بی بی سی از وجود تقلبات و تخلفات گسترده انتخاباتی در 34 ولایت خبر دادند، که بامیان نیز شامل آن است، برخی از وبلاگ نویسان بامیانی نیز در این رابطه چیزهائی نوشته اند که می تواند برای قضاوت خوانندگان مفید واقع شوند که آقای سلیمان احمدی در موج و مطالب ذیل را در این ارتباط اختصاص داده اند:
زورگویی، تهدید و خشونت عامل برندگی در انتخابات پارلمانی در بامیان
فیفا بی طرف نیست
رخداد های انتخاباتی

انتخابات در بامیان

انتخابات پارلمانی 27 سنبله 1389 در بامیان در سراسر ولایت راس ساعت هفت و پنج دقیقه برگزار گردید.
داکتر حبیبه سرابی والی بامیان راس ساعت 7 صبح در لیسه نسوان مرکز بامیان حضور یافته و اولین رای را در یکی از محلات به نفع کاندید مورد نظرش واریز نمود
حضور مردم در پای صندوق های رای گسترده و بسیار بالا ارزیابی گردیدند؛ بگونه ای که قبل از ساعت 7 صبح که آغاز پروسه رای دهی اعلان شده بود صف های طولانی از مردان و زنانی که برای استعمال رای شان در محلات و مراکز رای دهی آمده بودند، تشکیل شده بودند.
در این انتخابات هیچگونه گزارشی مبنی بر تهدیدات امنیتی در سطح ولایت ثبت نشده است و انتخابات در فضای کاملاً امن و سالم برگزار گردید.
چالش های عمده در پروسه رای دهی عمدتاً شامل: کمبود اوراق رای دهی ، خرابی ماشین های سوراخ کننده ، کمبود اوراق ثبت و راجسترشن و نبود تاپه و رنگ تاپه در بعضی از مراکز بودند
کمبود اوراق رای دهی در طول روز به میزان بالائی از مراکز مختلف گزارش گردید و تا حوالی ساعت 2 و نیم عصر 13 مرکز به علت تمام شدن اوراق رای دهی مسدود اعلام شد و تا ساعت 3 بعد از ظهر این تعداد افزایش را نشان می دادند.
همچنین در مرکز رای دهی نودراز کرمان ولسوالی پنجاب برگه رای دهی نرسید و در مرکز سنگریز این ولسوالی اوراق ولایت بادغیس اشتباهاً رسیده بود که تا حوالی ساعت 2 بعد از ظهر ذریعه هلی کوپتر وزارت دفاع ملی اوراق رای دهی به این دو مرکز مواصلت نمودند.
در این ارتباط اداره محلی بامیان از همکاری های پولیس ملی ، اردوی ملی و ریاست امنیت ملی تشکر و قدردانی نمودند.

۰۱ شهریور، ۱۳۸۹

بامیان باستان یا بامیان باستانی

وقتی به نوشته ای در روزنامه ای، وبلاگی، کتابی در باره ی بامیان برمی خوری یا سرمی خوری و نیز در بسا مواردی به سخنان سخنرانان گوش می دهی که می خواهند از بامیان به بزرگی و عظمت یاد کند و بامیان را پیوند دهد با گذشته ی پر افتخارش، می نویسند یا می گویند: بامیان باستان
در حالی که این غلط است و باید اصلاح شود، زیرا
بامیان باستان، مثل روم باستان یا بلخ باستان، از گذشته سخن می گوید نه از امروز.
وقتی ما بامیان باستان می گوییم در حقیقت بامیان 1500 سال پیش را می گوئیم ولی اگر بگوییم بامیان باستانی، ما از بامیان امروز با مردم، عقاید، فرهنگ و تمدن و عادات، هنجارها، رسم و رواجهاو... امروز آن سخن گفته ایم، درحالی که به گذشته پربار و پر افتخارش نیز تاکید داریم و بدان افتخار می کنیم.
امید است تمام دوستان و گویندگان و نویسندگان محترم در این باب دقت لازم و کافی را داشته باشند

۳۱ مرداد، ۱۳۸۹

وبلاگ ها و اطلاع رسانی

امروزها یکی از کارها و مصروفیت هایی که دارم و نمی توانم از آن دل بکنم: رفتن و سرزدن به وبلاگ های دوستان و غیر دوست و خواندن مطالب و نبشته های شان است.
نمی دانم کسانی که به این مرض یا عادت یا هرچیزی که نامش را می گزارید دچار شده اید، چه نظر و دیدی دارند ولی من گاه پس از یکی دو ساعت مصروفیت راضی کارم را تمام می کنم و گاه پشیمان.
امروز وقتی مطلب
را در وبلاگ بامیان خواندم خیلی متأثیر شدم زیرا از کسی چون سید طیب جواد باورم نمی شد که چنین نماید.

۲۳ مرداد، ۱۳۸۹

حادثه کابل و مرگ یک عزیز

این عکس از شهید خادم حسین است که از وبلاگ مردم هزاره گرفته شده است

دیروز عصر خبر شدم که در کابل درگیریهائی بین کوچیها و مردم هزاره غرب کابل رخ داده است و در حوالی شام وقتی رادیوها را تعقیب می کردم دریافتم که جنگ در نزدیکی های شهرک حاجی نبی زیر تپه اسکاد است و از آنجائی که دو برادرم و جمعی از اقوام و دوستانم در حوالی این شهرک زندگی می کنند، سراسیمه و نگران شده و بدون اینکه افطار کنم به برادرم زنگ زدم تا احوال سلامتی شان را بپرسم و مطمئین شوم.
به محض اینکه برادرم به زنگم پاسخ داد از بابت خودش آسوده شدم ولی در جریان پرس و پالها با کمال تأسف و تأثر دریافتم که خادم حسین جوانی خوش اخلاق و خوش برخورد که حداقل 7 - 8 سال می شد که به گفته خودش افتخار خدمت در اردوی ملی را داشت، جام شهادت را می نوشد و دو برادر و خانم جوان و تازه عروسش را که تنها ده، یازده ماه از زندگی مشترک شان می گذشت، لباس غم و ماتم پوشاند و و این بازماندگان شب گذشته را با ناله و زجه سپری نمودند.
از شنیدن این خبر به شدت غمگین شدم و با ریختن چند قطره اشک به حال خودم و مردم خودم فکر کردم، فکری که هیچ راه حلی به دنبال نداشت، زیرا سیاست شیشه ای این کشور به دست کسانی قرار دارند که هم خودشان و هم افکار و اندیشه های سیاسی شان در نزد مردم گنگ و ناشناخته است.
آنچه برای من بسیار غم انگیز است مرگ جوانان و شهروندان مثل خادم حسین است که خانواده های شان را در این شب و روز ماتم زده ساخته اند و این ها جز گریه و ناله راه دیگری ندارند.

۰۶ مرداد، ۱۳۸۹

بامیان امن، با راه های نامطمئین

در امنیت بامیان کسی شک ندارد و هرکسی می تواند در بامیان با خاطر آسوده در سفر و حضر باشد ولی متأسفانه دو سه سالی بود که راه میدان وردک-بامیان هراز چند گاهی ناامن می شد و مسافرین کمتر جرأت می کردند که از این مسیر رفت و آمد نمایند.
اما متأسف تر از آن اینکه چند وقتی می شود که راه کابل بامیان از مسیر دره غوربند نیز با وقوع حملات و زدنگ هائی نا امن شده است و این خطری است که بامیان رو به انکشاف و امن را به انزوا بکشانند و مردم صلح دوست و امنیت پرور بامیان با مشکلات دیگر روبرو شوند.
البته این نگرانی است که مردم بامیان دارد و والی بامیان نیز در مراسم افتتاحیه جشنواره راه ابریشم به آن اشاره داشت و از این بابت اظهار نگرانی نمود و از مجامع جهانی و ملل متحد و دولت مرکزی خواست که اجازه ندهند با ناامن شدن این راه ها مردم بامیان بار دیگر به انزوا کشانده شوند.

۰۱ مرداد، ۱۳۸۹

چرا تغییر نام؟

این وبلاگ که قبلاً با نام و عنوان ترغای، زادگاهم در ولسوالی پنجاب، بود از این پس با نام و عنوان صبح بامیان تغییر داده شد.
می پرسید چرا؟
عرض می کنم به چند دلیل:
اول: با توجه به نام و عنوان ترغای نمی شد که مطالب و موضوعات کلان تر و بزرگ تری را طرح و عرضه نمود.
دوم:بنا به گفته بعضی از دوستان و رفقایم این نام نشان دهنده شخصیت و دید محدود و کوچکی است که از من نشان می دهد.
سوم: که از همه مهمتر است عنوان صبح بامیان یعنی آغاز و شروعی با روشنی و نور، و بامیان هم که مشخص است یعنی فرهنگ و میراثهای فرهنگی جهان بشریت.
بنا بر این صبح بامیان مساوی است با روندی رو به رشدی که امروز بامیان آن را در عرصه های مختلف تجربه می نماید و یا چالش هائی که این بخش مهم و تاریخی افغانستان و جهان با آن می توانند روبروی باشند

۲۲ تیر، ۱۳۸۹

لیسه دخترانه شهیدان به بهره برداری رسید

دیروز دوشنبه لیسه دخترانه شهیدان با حضور سفیر کبیر جاپان و نماینده مقام ولایت و رئیس معارف بامیان به بهره برداری سپرده شد این لیسه که کار آن در ظرف نه ماه به اتمام رسیده است با کمک های دولت و مردم جاپان تمویل گردیده و مبلغ نود و پنج هزار دالر آمریکائی هزینه شده است و دارای هشت اتاق درسی و چهار اتاق اداری می باشند و می توانند بخشی از مشکلات شاگردان معارف را کاهش دهند.

و این هم چند عکس از مراسم افتتاح لیسه دخترانه شهیدان







۲۰ تیر، ۱۳۸۹

آشنائی کار با رسانه ها

امروز سمینار سه روزه ای تحت عنوان "آشنائی کار با رسانه ها" با همکاری آیساف و موسسه محترم وایس در بامیان برگزار گردید।
در این سمینار که در نوع خود بی نظیر است مباحث مختلفی در چگونگی کار و ایجاد روابط با رسانه ها به میان خواهند آمد و مسئولین محترم حکومتی و نمایندگان مردم در شورای ولایتی می آموزند که در ایجاد و برقراری رابطه با ارباب رسانه چگونه عمل نمایند।
این سمینار از معدود سمینارهائی است که در بامیان با استقبال گرم و گسترده مدعوین مواجه می شوند.

۱۶ تیر، ۱۳۸۹

برندگان انتخابات پارلمانی در بامیان؟

آغاز مبارزات انتخاباتی، مطابق جدول زمان بندی شده از سوی کمیسیون مستقل انتخابات، سر از دوم سرطان مجاز است، ولی در بامیان و شاید خیلی از شهر های دیگر امروز که شانزدهم سرطان است و چهارده روز از شروع مبارزات می گذرند، هنوز کدام رنگ و جنگی از مبارزه و کمپاین به صورت جدی دیده نمی شوند.
فقط چند عکس و پوستری از دو سه کاندید به چشم می خورند و دیگر هیچ.
آب و هوای انتخاباتی بگونه ای است که فضای مبارزه در آن رنگی ندارد ولی قضاوت های مردم ، مبنی بر اینکه کی پیروز است و کی ها رای خراب کننده و سیاهی لشکر، شروع شده است.
شخصاً نمی دانم که از جمع چهل و سه نفر کاندید کدام چهار نفر چهار چوکی پارلمان که سهمیه بامیان را تشکیل می دهند را به مدت پنج سال صاحب خواهند شد؟
ولی شما بگوئید که از این جمع کی ها برنده خواهند شد؟
البته این یک طرح است برای این که در آخر می خواهیم بدانیم نظریات مردم (کسانی که با انترنیت سر و کار دارند و جستجوگر خبر از طریق وبلاگ هایند) به چه میزان به واقعیت قرین می باشند.
نتیجه در روزهائی که نتایج رسمی اعلان می شود دانسته خواهند شد و تا آن روز همه صبر می کنیم و به کسی هم توهین و تحقیر نمی کنیم.
زنده و سلامت باشیم.

۱۳ تیر، ۱۳۸۹

عجله کار شیطان است

با رد دو نامزد وزیر از قوم هزاره، یک بار دیگر جنجال های سیاسی و به طبع آن بهره برداری های سیاسی و انتخاباتی از آن شروع شده اند.
در این مورد هرکس دیدگاه و نظری می تواند داشته باشد.( البته اگر امپریالیزم خبری و رسانه ای اجازه و امان فکر کردن به مردم و توده ها را بدهند)
بهرحال به باور من رد شدن این دو نفر می تواند علل و عوامل بسیاری داشته باشند، ولی علت و عاملی را که فعلاً وکلای مردم هزاره و رهبران سیاسی این قوم به عنوان یک اصل این است و جز این نیست می دانند و به خورد مردم افغانستان و هزاره ها می دهند، عاری از واقعیت و صحت می باشد.
این ها مدعی اند که پارلمان به تأسی از سیاست های قوم گرایانه آقای کرزی چنین نموده اند، حال آنکه اولاً آقای کرزی وظیفه معرفی نامزاد وزیران را دارند که این کار را نموده است، دوماً آقای محقق و ... به عنوان تصمیم گیرندگان و سکان داران قوم هزاره در تمام دوره کمپاین انتخابات ریاست جمهوری به مردم اطمینان دادند که دیگر شما نگران نباشید،رای از شما و کار از ما.
بناءً چه شده که شما مدعیان ناخدایان مطلق کشتی نجات این قوم، امروز این چنین به تضرع و ندامت معترف گشته و اعلان بازگشت می نمائید.
از همه مهمتر اگر عقلائی بی اندیشیم چه نیاز است که این همه چهره تکراری مانند آقای دانش داشته باشیم؟ مگر ایشان وزیر بودن را به نمایندگی از این قوم تیکه گرفته است؟
داکتر داوود علی نجفی، که کارکردهای گذشته ایشان در انتخابات ریاست جمهوری بر کسی پوشیده نیست، کدام وجدان و یا کدام وکیل، فرقی نمی کند که از کجا و از کدام قوم باشند، حاضر است که به ایشان رای اعتماد به عنوان یک وزیر بدهد؟!
بهر حال من به این باورم که دموکراسی نوپای افغانستان نیازمند یک سلسله فراز و نشیب هائی اند تا پخته و قدرتمند گردد.
پس هیچ نیازی نیست که عجله کرد.
عجله در این کار به سود دجلان و دلالان سیاست و قدرت است و دیگر هیچ.

۱۹ خرداد، ۱۳۸۹

در باره ترغای

بعضی از دوستان و بینندگان این وبلاگ می پرسند که ترغای چیست؟ بعضی ها هم که می داند ترغای یا ترغی نام یک منطقه ای است در ولسوالی پنجاب ولایت بامیان، می پرسند که، ترغای در کجای این ولایت موقعیت دارد و چگونه جائی است؟
لذا لازم است برای روشن شدن قضیه به دوستان علاقه مندان بگویم که:
ترغای یا ترغی که به دو صورت تلفظ می شود ولی در کتابهای اساس و تذکیره مردمی که باشنده این دره است به صورت ترغی نوشته می شود।
ولی این قلم به این باور است که صورت درست و صحیح آن ترغای است زیرا با توجه به اسناد تاریخی و همچنین نامهای قراء و قصبات هزاره جات که معمولاً به زبان های ترکی و یا مغولی می باشند و نیز با ملاحظه به فرهنگ نامه دهخدا این ثابت می شود که ما کدام کلمه ای با صورت نوشتاری ترغی نداریم ولی کلمه ترغای به کرات در کتب و فرهنگ نامه ها ذکر شده اند।
لذا بنده اکتفا می کنم به تشریح کوتاه از کلمه ترغای که ذیلاً خدمت تقدیم می گردد و امیدوارم که دوستان زبان شناس و ادیب ما، اگر معلومات مزید داشته باشند مرا یاری رسانند.
ترغای، دره ای است در انتهای جنو ب شرق ولسوالی پنجاب ولایت باستانی بامیان که این ولایت را با منطقه کوه بیرون ولسوالی بهسود ولایت میدان وردک وصل می کند و ازسمت شمال به منطقه سرقول یکه ولنگ راه دارد، که به معنای مرغ خوش خوان که مردم محل و هزاره ها به آن پوپ پو نیز می گویند و نیز نام پدر تیمور لنگ است که سختی، مقاومت و آهن را افاده می نمایند و در زبان مغولی به بلندی های بادگیر نیز اطلاق می شود.

۱۶ خرداد، ۱۳۸۹

دغدغه های فکری من

مدتی بود که به انترنیت دسترسی نداشتم و بیشتر خبرهای رویدادها و حوادث کشورم و جهان را از طریق رادیوها می شنیدم।
ولی چند وقتی است که به این مبارک شده ی قرن تکنالوژی فکری بشر دسترسی تقریبی دارم و هروقت که فرصت پیدا کردم، کوشش می کنم پس از خواندن امیل هایم به بعضی از سایتها و وبلاگ ها سر بزنم (البته این روزها کم کم عادت کرده ام) و وقتی به لیگان سرور جوادی می روم و با دنیایی از تعصب، تبعیض و سیاست های تبعیض گرایانه زمامداران این کشور مواجه می شوم و از رهبران و رهروان کاروان معامله و تیکه داری سخن گفته می شود، دلم می خواهد که بگویم نفرین بر شما و معامله و تیکه زدن های شما।
ولی وقتی به برخی از سایت ها و وبلاگ هایی دیگر می روم که از همین تیکه داران ،به اصطلاح آقایان مجمع سیاسی راه نو، به عنوان ناجیان و سکان داران قوم یاد می کنند گیج گیج می شوم و با خود می گویم خدایا منی که از این جهان یعنی جهان سیاست و سیاست بازی و دروغ و دروغ گفتن چیزی نمی دانم و و با الفبای آن هم آشنائی ندارم چه باید بکنم؟
سرنوشت این ملت بیچاره هزاره به کجا می انجامد؟ آخر و عاقبت این مردم چه خواهد شد؟
در آخر می گویم ای کاش یک بار دیگر بابه مزاری زنده می شد و خودش با همان صراحت لهجه ای که داشت می گفت هزاره ها وظیفه شما این است که ...

۱۴ خرداد، ۱۳۸۹

روز جمعه و کارگاه آموزشی

قبل از اینکه مطلبم در باره این کارگاه را بخوانید عکسهای پایانی این کارگاه را که در روز رخصتی دایر شده بود را مشاهده نمائید.










امروز جمعه است و باید در خانه و کنار خانواده می بودم ولی یکی از دوستانم شب گذشته خبر داد که فردا(جمعه) کارگاه آموزشی در مرکز فرهنگی لینکن واقع در دانشگاه بامیان برگزار می گردد।
امروز که جمعه بود من شرکت کردم و از مواد آموزشی آن استفاده شایان نمودم و مواردی در حول وحوش مصاحبه کردن، چگونگی اداره میزهای گیرد و مدورو چیزهایی در این فصل و باب।
مهتاب خانم که یک آمریکائی فارسی زبان است این کارگاه آموزشی را رهبری و هدایت می نمود که با استفاده از میتودهای جدید به ما خیلی چیزهای آموخت.

۲۱ اردیبهشت، ۱۳۸۹

هاله ای از ابهام

در این روزها ولایت بامیان شاهد حرکت هائی اند که از سوی برخی به حرکت های مدنی تعبیر می شوند و از سویی، بعضی دیگر به این نوع حرکت ها برچسب توطئه و دسیسه می زنند।
این که کدام جانب حق به جانب است بر می گردد به قضاوت و دیدگاه شما و مردم ، ولی مرا به این باور است که همه باید شناختی از الفبای عناصر دولت و حکومت و مردم دموکراتیک داشته باشند و به عنوان بهترین گزینه تا زمانی که بدیلش ظهور ننموده داشته باشند و حرکت ها، فعالیت ها، دستوردادن ها و به چالش کشیدن ها و در بند کشیدن ها وجهه انسانی و قانونی داشته باشند.

۰۸ اسفند، ۱۳۸۸

این است وضعیت ما

سلام به همه دوستانی که گاه گاهی به این جا تشریف می آورند!
بعد از آنکه از کشورد هندوستان برگشتم ، این نخستین بار است که موفق می شوم سلامی خدمت دوستانم از این طریق تقدیم نمایم زیرا در این مدت دو ماهی که در کشور هستم توفیق رفیقم نشد که مطلب و چیزی بر نوشته هایم اضافه نمایم، البته دلیلش این نبوده که من خیلی تنبل باشم بلکه وضعیت به گونه ای است که دست رسی به انترنیت مشکل است
پس تا حل شدن این مشکل در کشور و آنهم در بامیان حقیر کمی پیش رفیقا شرمنده هستم।
فعلاً خدا حافظ