۰۸ اسفند، ۱۳۸۸

این است وضعیت ما

سلام به همه دوستانی که گاه گاهی به این جا تشریف می آورند!
بعد از آنکه از کشورد هندوستان برگشتم ، این نخستین بار است که موفق می شوم سلامی خدمت دوستانم از این طریق تقدیم نمایم زیرا در این مدت دو ماهی که در کشور هستم توفیق رفیقم نشد که مطلب و چیزی بر نوشته هایم اضافه نمایم، البته دلیلش این نبوده که من خیلی تنبل باشم بلکه وضعیت به گونه ای است که دست رسی به انترنیت مشکل است
پس تا حل شدن این مشکل در کشور و آنهم در بامیان حقیر کمی پیش رفیقا شرمنده هستم।
فعلاً خدا حافظ

۲ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام جناب شیخ صاحب احمدی سیاسی! صبحکم الله بالخیر و العافیه.

جــریـده ی جاوید گفت...

سلام آغای عبدالرحمن " احمدی " و سلام به تر غای ترین ترغای من جاوید هستم نا جاوید ترین جاوید دنیا برادر عزیز میگویند که تکنالوژی با عاطفه منافات دارند البته (قاله شیوخ)ولی امروز همین انترنیت بود که بعد از مدت ها نا مردمی مرا به دوست صمیمی ام عبدالرحمن وصل نموده پس آنها.......

به هر صورت در بهدی هابیشتر میگم از غزنی یا همان سیاهترین نقشه جهان

سال روز شهادت بزرگ مرد قوماره به تمام آزاد اندیشان تسلیت می گویم این هم اولین سروده ام به این مناسبت

خورشید پشت ابر ملامت نشسته بود
پروازگاه شرقی اش انگار بسته بود
دستان بیدریغ شب و عقده های سنگ
دروازه های سمت خدارا شکسته بود
*****
یادم رسید آن شب و آن گیرو دار را
اندازه های همت یک شهسوار را
یادم رسید کینه سد ساله ی تبر
آن سرو سبزو قامت مردانه وار را
*****
یادم رسید کودکی را قصه می سرود
از درد های کهنه و دیرینه می سرود
آینه های باورش انگار می شکست
دیگر ترانه ی من و بابا نمی سرود
*****
بعد از تو درد سینه تاریخ را گرفت
بعد از تو جغد از دل ویرانه میسرود
اندو ه باستانی ما کم نمی شود
بابا سلام برتو و یک بامیان درود
*****
دیگر کسی به مثل تو بابا نمی شود
از خویش خویشتن شده از ما نمی شود
ما مانده ایم و درد که انگار هیچ کس
از هیــچ سـوی فاجعـه پبدا نمی شود
*****

" جاوید احساس "




خورشید پشت ابر ملامت نشسته بود
پروازگاه شرقی اش انگار بسته بود
دستان بیدریغ شب و عقده های سنگ
دروازه های سمت خدارا شکسته بود
*****
یادم رسید آن شب و آن گیرو دار را
اندازه های همت یک شهسوار را
یادم رسید کینه سد ساله ی تبر
آن سرو سبزو قامت مردانه وار را
*****
یادم رسید کودکی را قصه می سرود
از درد های کهنه و دیرینه می سرود
آینه های باورش انگار می شکست
دیگر ترانه ی من و بابا نمی سرود
*****
بعد از تو درد سینه تاریخ را گرفت
بعد از تو جغد از دل ویرانه میسرود
اندو ه باستانی ما کم نمی شود
بابا سلام برتو و یک بامیان درود
*****
دیگر کسی به مثل تو بابا نمی شود
از خویش خویشتن شده از ما نمی شود
ما مانده ایم و درد که انگار هیچ کس
از هیــچ سـوی فاجعـه پبدا نمی شود
*****

" جاوید احساس "